- AMIR 181
- چهارشنبه ۱۶ شهریور ۰۱
- ۲۰:۵۲
#تاپــــروانگی🦋 (۴۶)
ارشیا طوری به پنجره سالن نگاه میکرد
که انگار آن طرف پرده را میبیند...
ریحانه برای اینکه ادامه داستانش را بشنود گفت:
+ خب؟ می گفتی...
- همه چیز بد بود اما اوضاع از وقتی بدتر شد
که نیکا رو توی اون حال خراب دیدم...
+ چه حالی؟
سلام میشه یک رمان شبیه همین رمان معرفی کنید