- AMIR 181
- دوشنبه ۱۰ مرداد ۰۱
- ۱۹:۵۰
#تاپــــروانگی🦋 (۶)
تمام دیشب کابوس دیده بود
با اینکه صبح به رسم خانمجان، خوابش را برای آب تعریف کرده
و صدقه هم کنار گذاشته بود، اما هنوز هم دلش گواهی بد میداد...
برای اینکه خودش را سرگرم کند و حواسش را پرت
بساط ترشی درست کردن را به راه انداخته بود...
چندبار شماره همراه ارشیا را گرفت
اما هنوز بوق نخورده پشیمان شده و قطع کرد.
بدخلق می کردش اگر بیوقت تماس میگرفت.
و بار آخر زیر لب گفت "هی همه شوهر دارن ما هم داریم..."
سلام میشه یک رمان شبیه همین رمان معرفی کنید