- AMIR 181
- دوشنبه ۳۰ مهر ۹۷
- ۱۹:۴۶
🔹 #او_را.... (۹۳)
حرفهاش دلم رو یهجوری میکرد ولی نمیفهمیدم یعنی چی !!
منظورش از لذت عمیق و بزرگ چی بود؟؟
نماز و روزه و اینجور چیزا حتما !!؟
غرق تو فکر و نوشتن بودم که با صدای زنگ در از جا پریدم !
با تعجب پله ها رو پایین رفتم و آیفون رو نگاه کردم. مرجان بود !
با کلی هله هوله ، اومده بود ببینه حالم خوب شده یا نه.
- دیشب واقعاً حالت بد بودا! داشتی چرت و پرت میگفتی!!
- چرا؟!
زد زیر خنده.
- همون حرفایی که میزدی دیگه! آرامش و رنج و...
- چرت و پرت نبود مرجان. ببین من تازگیا دارم یه چیزایی میفهمم .
سلام میشه یک رمان شبیه همین رمان معرفی کنید