- AMIR 181
- شنبه ۵ آبان ۹۷
- ۲۲:۱۶
🔹#او_را... (۱۰۹)
مامان با تأسف نگاهش کرد و سرش رو تکون داد و مشغول خوردن شد که دوباره بابا گفت
- البته بدم نیست !
حداقل یه نفر تو این خونه زنیت به خرج داد و مجبور نیستیم امشبم دستپخت اصغر سیبیل رو بخوریم !!
مامان چشماش رو ریز کرد و با حرص بابا رو نگاه کرد ...
- مگه زنیت یعنی کلفتی و آشپزی؟؟ مگه زن شدیم که شکم امثال تو رو پر کنیم!؟
خیلی وقت بود که دعواشون رو ندیده بودم !
تقریباً از وقتی که تصمیم گرفتن موقع غذا خوردن ، با هم حرف نزنن ، فقط صدای دعواهاشون رو از اتاقشون شنیده بودم .
قبل از اینکه بابا حرفی بزنه و دعوا بشه ، سریع به مامان گفتم
- نه منظور بابا این بود که خیلی وقته غذای خونگی نخوردیم .
سلام میشه یک رمان شبیه همین رمان معرفی کنید