- AMIR 181
- يكشنبه ۱۵ مهر ۹۷
- ۱۷:۴۷
🔹 #او_را ... (۴۳)
تا عصر هیچ خبری از عرشیا نبود
امّا از عصر زنگ زدناش شروع شد ...
سه چهار بار اول محل ندادم
امّا ترسیدم بازم پاشه بیاد
این بار که زنگ زد جوابشو دادم .
- الو
- چرا این کارو با من کردی؟؟
- ببر صداتو عرشیا ...
تو آبروی منو بردی ... 😡
سلام میشه یک رمان شبیه همین رمان معرفی کنید