رمان او را - قسمت سی و هفتم :: از جنس خاک

از جنس خاک

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ

رمان او را - قسمت سی و هفتم

  • AMIR 181
  • جمعه ۱۳ مهر ۹۷
  • ۱۷:۱۷

🔹 #او_را ... (۳۷)



اما گوشی که روشن شد قبل اینکه بخوام هرکاری کنم ،

شماره مرجان افتاد رو صفحه !


- الو ...


- الو و زهرمااااااار


- مرسی 😅


- کجایی ترنم 😭

اخه من از دست تو چیکارکنم 😭

خواهش میکنم یا این بی صاحابو بنداز دور ،

یا هروقت کارت دارم جواب بده !!


- چی شده باز ترمز بریدی 😂

یه نفس بگیر بعد حرف بزن !


- درد بگیری تو اینقدر منو حرص میدی !

حاضری بریم؟؟


- بریم؟؟ 😳

کجا؟؟


- سرقبر سعید ! 😒

خب مهمونی دیگه!!


- واااای مرجاااانننننن

به کل فراموش کرده بودم!! 🙊🙈


- ترنمممم 😠

من تا الان معطل تو بودم 😭

پاشو بیا اذیت نکن


- مرجان باورکن یادم رفت اجازه بگیرم از مامان و بابام 😢

اینجوری بیام منو میکشن !!


- خدایا من چیکار کنم اخه 😭

ترنم بمیییییری!

خب الان زنگ بزن اجازه بگیر !


- نمیشه

تلفنی که اصلاً اجازه نمیدن !

اونم بخوام بگم شب نمیام !!


- اه ... باشه بابا ... نیا !


- مرجان ناراحت نشو دیگه

باور کن یادم رفت


- باشه ، خب ، بای 👋


تازه قطع کرده بود که دوباره گوشیم زنگ خورد ...

وای عرشیا 😣

حوصله این یکیو دیگه ندارم 😒


اولش جواب ندادم

ولی اینقدر زنگ زد که مجبور شدم جوابشو بدم !


- الو ...


- برای چی جواب نمیدی؟؟؟ 😡

ترنمممم تو منو دیوونه کردی ...

چرا اینجوری میکنی؟؟ 😡


( وای خدا اینو کجای دلم بذارم 😭 )


- عرشیا خواب بودم ...

معذرت ...


- آره تو گفتی و من خرم باور کردم!! 😡

آدرس اون خراب شده رو بده ببینم 😡


- خراب شده خونه ی توعه 😠

بی ادب


- ترنم آدرسو بده وگرنه هرچی دیدی از چشم خودت دیدی!

میدونی که من دیوونه ام 😡


- آدرسو میخوای چیکار؟؟

برای چی میخوای بیای؟؟


- به تو ربطی نداره

باید ببینمت


- عرشیا ولم کن 😡😣


- خیلی نمک نشناسی !

به همین زودی دیروزو یادت رفت؟؟


- دیوونه بازیای تو نمیذاره روزای خوش رو یادم بمونه 😠


- ترنم یا میای پیشم یا بدون هرچی بشه تقصیر خودته !


- ‌مهم نیست ، نمیام

بای 😡



گوشیو قطع کردم و پرت کردم تو اتاق 😖

اه...

خودم کم بدبختی دارم ، اینم اضافه شده 😭

پسره ی روانی 😭


نیم ساعت گذشته بود که دیدم زنگ خونه رو میزنن ‼️

پشت سر هم و بدون وقفه

انگار یکی دستشو گذاشته رو زنگ و ول نمیکنه !


پله ها رو دوتا یکی رفتم پایین و با دیدن چهره ی عرشیا از پشت آیفون بدنم یخ زد... 😥



"محدثه افشاری"

  • نمایش : ۳۱۱۰
  • ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی