- AMIR 181
- دوشنبه ۲۳ مهر ۹۷
- ۱۸:۱۴
🔹 #او_را ... (۶۹)
با صدای آلارم گوشی ،
غلتی زدم و دستمو روی گوشم گذاشتم
اما انگار قصد نداشت بیخیال بشه !!
چشمامو به زور باز کردم
میتونستم حس کنم که بخاطر گریه های دیشبم هنوز ،
قرمز و متورمن !
جوری سرم تیر میکشید که انگار یه سیخ رو رد میکنن تو مغزم و درش میارن !! 😣
دستمو گذاشتم رو سرم و به تخت تکیه دادم ...
بدنم به شدت خشک شده بود
و صدای قار و قور شکمم باعث میشد که احساس تنهایی نکنم !
سلام میشه یک رمان شبیه همین رمان معرفی کنید