- AMIR 181
- يكشنبه ۶ آبان ۹۷
- ۲۲:۲۳
🔹#او_را.... (۱۱۲)
نمیدونستم تا کِی ...
اما انگار حالا حالاها حالگیری از خودم ، برنامه ی ثابت زندگیم بود .
البته نمیتونستم منکر احساس عزت نفسی که بعدش بهم دست میداد بشم! و همین احساس بود که وادارم میکرد این برنامه رو ادامه بدم .
هوای قشنگ دم پاییز باعث شد برای کار تایپ ، لپ تاپ و گوشی رو هم بیارم حیاط .
کلیپ ها رو دونه دونه دانلود کردم و مشغول تایپشون شدم ...
آخرهای تایپم بود 📝
قطره های اشک ، دونه دونه سر میخوردن و پایین میومدن. نمیدونستم چرا اما حرف هاش داشت دلم رو زیر و رو میکرد...
سلام ببخشید من این رمان رو خوندم بعدش نفهمیدم سجاد همسر ترنم هست ؟؟