رمان تا‌پروانگی - قسمت پنجاه و چهارم :: از جنس خاک

از جنس خاک

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ

رمان تا‌پروانگی - قسمت پنجاه و چهارم

  • AMIR 181
  • پنجشنبه ۲۴ شهریور ۰۱
  • ۲۰:۴۹

#تاپــــروانگی🦋 (۵۴)

+ یعنی... تو نوه... باورم نمیشه! اصلا امکان نداره آخه
- حق داری که باور نکنی چون خودمم غافلگیر شدم از دیدن بی‌بی بعد این همه سال!
- بگو سی سال مادر
- مه‌لقا هیچ‌وقت نذاشت که راه بابا این طرفا بیفته
آخرین بار هم که اومد برای مراسم عمو بود
در واقع اولین بار بود که من این‌جا رو می‌دیدم

- نمی‌تونم نفرینش کنم یا پیش خدا بدش رو بخوام اما از دار دنیا دوتا پسر داشتم. علیرضا که شهید شد، نمی‌دونم چه صیغه‌ای بود که محمدرضا هم رفت و دیگه پیداش نشد!
لابد زنش کسر شان براش داشت که بگه شوهرم خانواده شهیده و ال و بل... حتی شنفتم که می‌خواد اسمش رو هم عوض کنه و بشه همرنگ جماعتی که خونواده زنش می‌پسندید!
این بچه رو سر جمع ده بار نذاشت که ما ببینیم...

- فقط قیافه و جوونی و جنم شوهرش رو می‌خواست نه اصالت و خانواده و این چیزا رو. آقا علی، بابابزرگ ارشیا رو میگم تا وقتی که سرشو گذاشت زمین و مُرد داغ بچه‌هاش به دلش بود. خدا بیامرز اگه دوماداش نبودن که بی‌کس بود و هیشکی نبود جمعش کنه! دستش از قبر بیرونه واسه خاطر اولادش...

- خدا رحمت کنه باباعلی رو، یادمه روزی که خبر فوتش رو دادن من و مامان و اردلان ایران بودیم و بابا لندن. رفته بود برای تجارت، مامان نذاشت باخبرش کنیم، گفت از کارش میفته!

بی‌بی اشک صورتش را با دست‌های چروک‌خورده اش پاک کرد.
انگشتر فیروزه آبی رنگی که توی انگشت وسطش بود را دیروز ریحانه ندیده بود. قشنگ بود و احتمالا قدیمی...
- خدا از سر تقصیراتش بگذره!
حالا محمدرضای بی وفام چطوره مادر؟
- خوبه... می گذرونه
- چهار ستون بدنش سلامته؟خدا رو شاهد می‌گیرم همیشه دعا کردم هرجا هست دلش خوش باشه
- سالمه، جز اینم از شما انتظار نمی رفت
- خودت چطور شدی مادر با این دست و پای بسته؟

ریحانه نشسته بود و ماجراهای عجیبی که می‌شنید را به‌هم وصله و پینه می‌کرد. عمق نامردی مه‌لقا را درک نمی‌کرد! در واقع با این اوصافی که می‌شنید، برای او باز هم مادرشوهر منصفی بود!

"الهام تیموری"

  • نمایش : ۱۲۸
  • کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی