- AMIR 181
- يكشنبه ۳۰ مرداد ۰۱
- ۲۲:۳۸
#تاپــــروانگی🦋 (۳۲)
ناراحت شد از حرف های رک مادرش، لب ورچید و گفت:
+ اتفاقا مخالف شدید این یه قلمه
- پس دردش چیه ازین ولخرجیا؟
+ خب بالاخره اون فرهنگ زندگیش با ما فرق داره...
- اینا بهانست مادر. اصلا ببینم چرا باید راه بیفته
هلک هلک دنبال تو ازین مغازه به اون مغازه برای خرید؟
حالا اگه یکی دوبار بود و خرید عقد بود و این چیزا، حرفی نبود.
ولی هفتهای چندبارش چیه؟ کار و زندگی نداره؟
- من بگم؟
نگاه هردوشان زوم شد روی ترانه
که به چهارچوب در آشپزخانه تکیه زده بود.
- چی رو بگی؟ فال گوش وایسادی؟
- نه خانومجون! شما دارین داد میزنید خب
آدم گوش داره میشنوه دیگه. حالا بیخیال...
- درست حرف بزن دختر!
- ببخشید، یعنی حالا بگذریم. من میگم آقا ارشیا احتمالا میترسه
- ترس؟! از چی؟
- اوهوم. از اینکه آبجی مثل زن قبلیش بشه
- زبونتو گاز بگیر، ریحان رو چه به اون دختره؟
- خب منو شما میشناسیمش آقا ارشیا که نمیدونه
این اهل چه چیزایی هست یا اهل چه کارایی نیست!
مگه دوستت نگفت از اون زنش بهخاطر رعایت نکردن خیلی مسائل دلش پر بوده؟
ریحانه که انگار به کشف جدیدی رسیده باشد
چشمهایش را ریز کرد و جواب داد:
+ خب چرا...
اتفاقا میگفت اون دختره مدام لج ارشیا رو درمیاورده
مخصوصا وقتی با نظراتش مخالفت میکرده...
مثلا سر همین خرید انگار خودش به مزونهای معروف سفارش میداده و کلی خرج میذاشته رو دست ارشیا، بعدشم که ارشیا باهاش مخالفت میکرده میگفته سلیقه تو داغونه! املی و رو مد نیستی یا...
هوووف خلاصه که همش جر و بحث داشتن
حتی بهخاطر سرکار رفتن یا مهمونی
گر گرفته بود...
حتی صحبت کردن از زن اولش هم برایش عذاب محسوب میشد!
آن هم مقابل خانواده اش.
- خب بفرما! تابلوعه که این بندهخدا دردش چیه بابا...
میترسه توام لنگه اون بشی خواهره من
+ عجب حرفی میزنیا، من با اون یکیم؟!
- لیلی زن بود یا مرد؟
خانوم جان شعله گاز را کم کرد و گفت:
- بی راه نمیگه ترانه، اون هنوز تو رو نشناخته.
لابد پس فردایی که رفتین زیر یه سقف، اون موقع تازه میفهمه تو از چه رگ و ریشهای هستی! که یه تار موهات رو هنوز مرد نامحرمی ندیده چه برسه به پوشیدن لباسای... لا اله الا الله... چی بگم والا!
بازم جای شکر داره بهخدا اگه اینجوری باشه.
مرد باید غیرت و جربزه داشته باشه.
یعنی چی که دختره زیر بار حرف حق شوهرش نمیرفته؟
اینا زن زندگی نیستن مادر، وگرنه این همه زن هست که راست میره راست میاد، سرکار و دانشگاهو همهجا هم هستن منتها دست از پا خطا نمیکنن.
ببین دیگه چه آتیشی سوزونده اون که ارشیا رو خوف ورداشته که همه رو با یه چوب میرونه...
- همینه دیگه خانومجون، شما خودت خوبی و دخترات گلن
فکر میکنی آدمای ناخلف نیستن تو جامعه و دور ورمون
- خب حالا! ماشالا به زبونت دختر.
برو یکم خیارشور و گوجه ریز کن برای کنار کوکو، کمترم غیبت کن
_چشم!
چقدر بعد از شام ترانه کنار گوشش پچپچ کرد تا خریدهایش را امتحان کند...
چقدر دور از چشم خانمجان سر هر کدام از وسیلهها گفتند و خندیدند.
یادش بخیر!
با صدای ترانه به زمان حال برگشت.
- جوری به آینه خیره شدی و مثل ندید بدیدا میخندی
که انگار بعد از صد سال نو نوار شدی
بیچاره ارشیا هر قدرم که اخلاق بد داشت
برای تو خوب ولخرجی میکرد دیگه!
چشمغرهای تحویلش داد که یعنی ساکت.
شاید از شنیدن اسم او فراری بود فعلا
عذاب وجدان گرفته بود و حس میکرد سنگدل شده!
"الهام تیموری"