- AMIR 181
- جمعه ۱۴ مرداد ۰۱
- ۱۰:۱۰
#تاپــــروانگی🦋 (۱۳)
نگاه ارشیا روی صورتش چرخی خورد و گفت:
- چرا چشمات انقدر پف کرده؟
شانه ای بالا انداخت و آب پرتقال را درون لیوان ریخت
+ سردرد داشتم
- چرا؟ مگه عصبی شدی؟
از ارشیا بعید بود این کنجکاوی و سوال و جواب کردن!
+ خب... تمام این هفته عصبی بودم ؛ بخاطر تو
- حتما دیشب تا صبحم گریه کردی، بخاطر من، نه؟!
یعنی رادمنش چیزی گفته بود؟! شک کرد ...
+ اوهوم... جات تو خونه خالی بود
- گفتی پیش ترانه بودی که
+ ترانه پیش من بود، بازجویی میکنی؟
- از دروغ گفتن متنفرم...
پس فهمیده بود...
نفسش را فوت کرد و زیرلب زمزمه کرد:
- خدا بخیر کنه!
بلند گفت:
+ چه دروغی ارشیا؟
- یعنی فکر کردی چون موقتا علیل شدم
و این گوشه روی این تخت لعنتی گرفتارم
دیگه حواسم به چیزی نیست؟
عصبانی شده بود و این اصلا به نفع ریحانه نبود!
+ آروم باش، اتفاقی نیفتاده که، بهخدا من فقط...
- بس کن خانوم! قسم نخور، دروغ گفتنم حدی داره
شاید بهتر بود سکوت کند...
نشست و مستاصل نگاهش کرد!
- خودت می دونی که هیچ وقت دوست نداشتم
زن و زندگیم رو با شرکت و کارم قاطی بکنم
چون یه بار ضربه خوردم و تاوان دادم!
پس با چه اجازهای راه افتادی دنبال وکیلم و قرار گذاشتی؟
یعنی رادمنش انقدر دهن لق بود؟
جواب سوال ذهنیش را ارشیا داد:
- اینم که من از کجا فهمیدم مهم نیست
این که تو چرا فهمیدی مهم تره
هر چند مطمئنم زیر سر ترانه ست نه خودت...
+ من غریبه ام؟
توقع داری وقتی به این حال و روز افتادی مثل همیشه کور و کر بمونم؟
حالا صدای جفتشان بلند شده و صورت هر دو گلگون از عصبانبت بود...
- تو چه کمکی می تونی به من بکنی؟ چرا بدبخت شدنم رو جار زدی؟
چرا خواهرت باید از ورشکست شدنم با خبر بشه؟ هان؟
+ ترانه که...
- بس کن ... نمی خوام چیزی بشنوم
هیچ می فهمی که با این دوره افتادن و سرک کشیدنت فقط منو خُرد کردی؟
شما زنها آخه چی می فهمین از دنیای ما مردا...
+ ببین ارشیا...
- توقع نداشتم ریحانه...
از تو توقع این دزد و پلیس بازیا رو نداشتم
احساس میکرد بیگناه ترین متهم روی زمین است
چه آدم کم اقبالی بود! برای آخرین بار دهن باز کرد تا توضیح دهد:
+ ببین من...
- بسه، دلیل بیخودی نمیخوام...
فقط از اینجا برو... برو لطفا!
عصبانی شده بود و تحمل داد و بیدادهای او را نداشت
دوباره اشک ها راه گرفته بودند...
چادرش را برداشت و با سرعت بیرون رفت
"الهام تیموری"