- AMIR 181
- سه شنبه ۱۷ مهر ۹۷
- ۲۰:۲۲
🔹 #او_را ... (۵۱)
درد تو کل وجودم پیچید ...
وحشتزده عرشیا رو نگاه کردم !
- ببخشید ترنم ...
امّا تقصیر خودت بود !
یادت باشه دیگه با کسی بازی نکنی !!
قبل اینکه چیزی بگم پشت پرده ی اشکام محو شد ...
- کثافت عوضییییی 😭😭😭
جیغ میزدم
گریه میکردم
فحشش میدادم
امّا اون رفته بود !
صورتمو گرفته بودم و ناله میکردم ...
لباسام خونی شده بود !
شالمو روی زخمم گذاشتم و سعی کردم خونشو بند بیارم ...
نیم ساعتی تو حیاط نشستم و گریه کردم .
جرأت رفتن سمت آیینه رو نداشتم 😣
از خودم متنفر بودم !
چرا کاری نکردم؟؟
چرا جلوشو نگرفتم؟
چرا... 😣
خون تا حدودی بند اومده بود
رفتم سمت ماشین و آیینه رو چرخوندم طرف خودم .
جرأت دیدنشو نداشتم
چشمامو محکم روی هم فشار میدادم،
شوری اشکام ، زخممو سوزوند
چشمامو باز کردم ...
باورم نمیشد 😳😭
عرشیا با صورت قشنگم چیکار کرده بود 😭😭😭
زخمی که از بالای گونه تا نزدیک گوشم کشیده شده بود... 😭
این تقاص کدوم کار من بود؟؟
سرمو گذاشتم رو فرمون و از ته دل ناله زدم و گریه کردم ...!
بیشتر از صورتم ، قبلم زخمی شده بود 💔
با خیسی ای که روی پام احساس کردم ، سرمو بلند کردم ...
زخم دوباره سر باز کرده بود و خون ، مثل بارون پایین میریخت .
دوباره شالمو گذاشتم روش ...
چشمام از گریه سرخ شده بود
خط چشمم زیر چشامو سیاه کرده بود
و خون از گونه تا چونمو قرمز ...
باورم نمیشد که این صورت ، صورت منه 😭
این همون صورتیه که عرشیا میگفت "دست ماهو از پشت بسته ...!"
هیچی نمیگفتم
هیچی نداشتم که بگم
هیچی به مغزم نمیرسید
تمام این ساعتا رو تو حیاط میچرخیدم و گریه میکردم !
ساعت شش بود !
قبل اومدن مامان و بابا باید میرفتم ...
امّا کجا؟؟
نمیدونم ... ولی
اگر منو با این صورت میدیدن... 😣
ماشینو روشن کردم و راه افتادم !
هرکی که میدید ، با تعجب نگام میکرد
این دلمو بیشتر میسوزوند ...
حالم خراب بود ...
خراب تر از همیشه 😭
گوشی رو برداشتم ...
- مرجان 😭
- چیشده ترنم؟؟ 😳
چرا گریه میکنی؟؟
- مرجان کجایی؟؟
- تو راه ...
گفتم که امشب میخوام برم پارتی !
- مرجان نرو 😭
خواهش میکنم ...
بیا پیشم 😭
- آخه راستش نمیتونم ترنم ...
چرا نمیگی چیشده؟؟
- دارم دق میکنم مرجان ....
نابود شدم
نابود 😭
- خب بگو چیشده؟؟
جون به لب شدم 😨
- تو فقط بیا ...
میخوام بیام پیشت! 😭
- ترنم من قول دادم!
سامی منتظرمه
نمیتونم نرم !
عوضش قول میدم صبح زود برگردم بیام پیشت !
باشه عزیزم؟؟
- مرجاااان 😭
بیا ...
من امشب نمیتونم برم خونه
- چی؟؟
دیوونه شدی؟؟
- نمیتونم توضیح بدم
حالم خوب نیست!
- ترنم نگو که شب بدون اجازه میخوای بیای پیشم؟؟
- چرا ... بدون اجازه میخوام بیام پیشت
- ترنم تو خودت مامان و باباتو بهتر میشناسی !!
منو باهاشون سر شاخ نکن جون مرجان 😳
- مرجان !
میای یا نه ...!؟
- اخه ...
- باشه ...
خوش باشی ... 👋
"محدثه افشاری"