- AMIR 181
- جمعه ۶ مهر ۹۷
- ۲۳:۰۹
🔹 #او_را ... (۱۷)
شب حسابی به خودش رسیده بود.
البته منم کم نذاشته بودم ، اونقدری که همه با چشمشون دنبالم میکردن ...
شب هر دومون از خودمون گفتیم .
عرشیا تا میتونست زبون ریخت و منو خندوند 😂
واقعاً چهره جذابی داشت ...
چشمای طوسی ؛
موهای مشکی که همیشه یه حالت خیلی شیکی بهشون میداد ؛
بینی باریک و بلند و ته ریش
یه چهره ی مردونه و جذاب ...
با این حال به پای خوشگلی و جذابیت من نمیرسید ...😌
عرشیا اونقدر اون شب صحبت کرد که حتی اسم بچه هامونم مشخص کرد !!
قبل خداحافظی یه جعبه کوچیک و خوشگل گذاشت جلوم .
- این چیه ؟؟
- یه هدیه ناقابل برای باارزش ترین فرد زندگیم ... 🎁
- یعنی برای من ؟؟ 😳
- مگه من باارزش تر از توهم تو زندگیم دارم عروسک ؟؟ 😉
-:وای ممنونم عرشیا ...
- قابل شمارو نداره خانومی 😉
حالا نمیخوای بازش کنی ؟؟
- چرا 😉
با دیدن گردنبند برلیان ظریف و خوشگل داخل جعبه چشام برق زد 😍
- وااااایییی ....
عرشیا ... این برای منه ؟؟؟
چقدرررر نازه ....
وای ممنونم ...
- خواهش میکنم عزیزم ...
قیمتش یه بوس میشه 😊
- بی ادب لوس 😠
نخواستم اصلاً ...
- شوخی کردم بابا ....
یعنی تو یه بوسم نمیخوای به ما بدی ؟؟؟
- عرشیا ! یادت نره که این رابطه ، کوتاه مدت و امتحانیه 😡
- باشه بابا ... نده ... فقط با این حرفات دلمو نلرزون ...
لطفا😞
- تقصیر خودته ...
کی تو دیدار اول چنین حرفی میزنه ؟؟
- بله ببخشید ... 😔
- خواهش میکنم حالا 😊
ممنون ، خیلی خوشگله ...
فقط داره دیرم میشه
ممکنه بابام توبیخم کنه
دیگه باید برم
- چقدر زود 😞
باشه عزیزدلم ...
کاش حداقل ماشین نمیاوردی ، خودم میرسوندمت ...
- نه ممنون
زحمتت نمیدم ...
بابت امشب ممنونم
خداحافظ 👋
- من از تو ممنونم که اومدی خانومی ...
دوستت دارم ترنم ...
خداحافظ گل من 👋💋
از پیش عرشیا که برگشتم حالم خوب بود ، چند روزی شارژ بودم ...
تا اینکه رفتم سراغ دفترچم ...
"محدثه افشاری"