رمان او را - قسمت نهم :: از جنس خاک

از جنس خاک

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ

رمان او را - قسمت نهم

  • AMIR 181
  • يكشنبه ۱ مهر ۹۷
  • ۲۲:۴۰

🔹 #او_را ... (۹)


حوصله توضیح نداشتم و بدون حرفی رفتم تو اتاق.

چنددقیقه بعد هر دو شون در اتاقو زدن و اومدن تو.


میدونستم تا نگم چی شده بیخیال نمیشن پس همه چیو تعریف کردم ...


بابا عصبانی شد و ...

- دیدی می گفتم این پسره لیاقت نداره ...

کدومتون به حرفم گوش دادین ...

گفتم این سرش به تنش نمیرزه 😡


بابا میگفت و من گریه میکردم ...


همه رؤیاهایی که با سعید ساخته بودم،

همه خاطره هامون از جلو چشام رد میشدن و حس میکردم قلبم الان از کار میفته 💔😭


مامان سعی داشت آرومم کنه و به سعید بد و بیراه میگفت... 


چنددقیقه بعد هردو رفتن و ازم خواستن بخوابم و از فردا زندگی جدیدی رو برای خودم شروع کنم 

و نذارم فکر سعید مانع پیشرفتم بشه ... 🚫


اما من تا صبح گریه کردم و چت هامون رو خوندم و خاطراتو مرور کردم ...


هیچی نمیتونست آرومم کنه.

هر فکری تو سرم میومد ...


تا یادم افتاد مرجان یه بسته سیگار تو کیفم گذاشته ...


تا بحال سمت این چیزا نرفته بودم اما چندباری دست سعید دیده بودم و میدونستم چجوری باید بکشم ...


پک اول رو که زدم به سرفه افتادم 😣


رفتم تو تراس و کشیدم و کشیدم و اشک ریختم ...


دیگه زندگی برام معنایی نداشت.

من بی سعید هیچی نبودم ... 😭

تحمل نامردی سعید برام خیلی سنگین بود ... 


داغ بودم ...

داغِ داغ ...

تب شکست و تنهایی

به تب بیماریم اضافه شده بود و تنم رو میسوزوند ...


رفتم حموم و آب سرد رو باز کردم ... 🚿


داغی اشکام با سردی آب مخلوط میشد و روی صورتم میریخت 😭


از حموم در اومدم

سردم بود ولی داغ بودم ...


دیگه زندگی برای من تموم شده بود ... 


چند روزی نه دانشگاه رفتم نه سر بقیه کلاسا ...


بعد اونم مثل یه ربات ، فقط میرفتم و میومدم ...


دیگه خندیدن یادم رفته بود 💔


من مرده بودم ...❗️

ترنم مرده بود ...❗️


حتی جواب مرجان رو کمتر میدادم ... 


مامان و بابا هم یا نبودن یا اینقدر کم بودن که یادشون میرفت چه بلایی سر تک دخترشون اومده ...


مامان دکتر روانشناس بود اما اینقدر سرش گرم مطب و بیمارهاش و این سمینار و اون سمینار بود که به افسردگی دخترش نمیرسید‼️


"محدثه افشاری"

  • نمایش : ۲۱۲۰
  • ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی