- AMIR 181
- چهارشنبه ۹ آبان ۹۷
- ۲۲:۱۱
🔹#او_را... (۱۲۳)
طبق معمول، سر ساعت اومده بود و با همون تیپ ساده ی قشنگش و کتابی توی دست ، سنگین و آروم نشسته بود.
زهرا هم از اوایل دوستیمون تغییراتی کرده بود.
صبورتر و عاقل تر از قبل شده بود و مشخص بود که همیشه در حال خودسازیه ...
رسیدم به آلاچیق
چشم هام هنوز از گریه ی صبحم قرمز بود و دلم غمدار 😢
آروم سلامی دادم و رفتم تو
زهرا ایستاد و بالا لبخند و چشم هایی که ازش شوق میبارید سر تا پام رو نگاه کرد.
- سلام عزیییییزمممم! مثل فرشته ها شدی! مبارکه! 😉
اومد طرفم و محکم تر از همیشه بغلم کرد.
- ممنون گلم. لطف داری! ☺
- قربونت برم. چقدر خوب شدی! ماشاءالله...
ازش تشکر کردم و دستش رو گرفتم و به سمت نیمکت کشوندم.
- چرا این شکلی شدی ترنم؟ چرا ترنم سرحال همیشگی نیستی؟ 😕
سرم رو پایین انداختم و مشغول بازی با انگشت هام شدم .
راست میگفت .
اصلاً حوصله نداشتم !
زهرا دستش رو زیر چونم گذاشت و سرم رو آورد بالا.
- ببینمت! بخاطر مرجانه؟
اشکی که تو چشم هام حلقه زده بود رو همونجا خشک کردم و اجازه ی ریختن بهش ندادم.
زهرا با انگشتش گونم رو نوازش داد و لبخند مهربونی، گوشه ی لبش نقش بست!
- ترنم؟ یادته که گفتم ادعا ، پایان ماجرا نیست؟نمیخوای امتحان پس بدی؟ نمیخوای به خدا ثابت کنی اینقدر دوستش داری که بخاطرش از همه چیز میگذری؟
نگاهم رو به سنگ فرش های کف آلاچیق دوختم.
- زهرا؟
- جان زهرا؟
- چرا همه از من میگذرن؟!
- همه؟! کی گفته؟!
- زندگیم اینو میگه! خانوادم، مرجان و...
و تو دلم گفتم سعید، سجاد...!
- اینا همه ان؟! مگه گذشتنشون از تو ، چیزی از تو کم میکنه؟
- نه. فقط یه گوشه از قلبم رو!
- مگه قلبت نذریه که بین همه پخشش کردی؟!
اگر به نااهل ندیش، اینجور نمیشه!
- یکیشون نااهل نبود!
اما رفت. بدم گذشت و رفت! 😔
- کی؟!
- چی بگم! فکر کن یه دلخوشی تو اوج روزای سخت!
- عاشقش بودی؟
سرم رو پایین انداختم. ادامه داد
- عاشقت بود؟
رفتم تو فکر !
"عاشقم بود؟؟؟"
- نمیدونم!
- شاید اونم عاشق کس دیگه ای بوده!
قلبم تیر کشید! یعنی سجاد هم مثل سعید...؟
- نه! نمیدونم...آخه بهش نمیخورد.
یعنی نمیتونست.
نمیدونم! اون اصلاً تو یه دنیای دیگه بود!
-خب چرا فراموشش نمیکنی؟!
تو چشم های زهرا نگاه کردم.
فراموش کردن سجاد؟! مگه امکان داشت؟!
- نمیتونم. حتی خیالش آرومم میکنه!
- پس کار خودشه!
چشم هام از تعجب گرد شد.
- کار کی؟!
- خدا!
آروم تر سرجام نشستم.
-یعنی چی؟! 😳
- یا وقت میده که خودت بفهمی هر عشق و آرامشی جز خودش، دروغه!
یا ازت میگیره تا اینو بهت بفهمونه!
دوباره حلقه ی اشک های مزاحم،تصویر زهرا رو تار کرد 😔😭
"محدثه افشاری"