رمان او را - قسمت بیست و یکم :: از جنس خاک

از جنس خاک

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ

رمان او را - قسمت بیست و یکم

  • AMIR 181
  • يكشنبه ۸ مهر ۹۷
  • ۱۷:۴۷

🔹 #او_را ... (۲۱)



هنوز حدود ده دقیقه مونده بود تا چراغ سبز شه ...


چشامو به آسمون دوختم ...

با خودم فکر میکردم من با اینهمه دک و پز 

و مامان بابای دکتر 

و خونه آنچنانی 

و ماشین مدل بالام

امیدم به زندگی زیر صفره !!


اونوقت این مدل آدما چجوری زندگی میکنن ...


چجوری میتونن حتی یه لبخند بزنن ؟؟


به چه امیدی صبح بیدار میشن و شب میخوابن ...


این تقدیر ، تقدیر که میگن چیه ...


مرجان راست میگه ...

ماهممون عروسکای خیمه شب بازی ایم ! 😒


اینهمه میدویم

آخرش که چی ؟؟


به کجا برسیم ؟

به چی برسیم !؟


کل دنیا داشت تو نظرم کوچیک و کوچیک تر میشد ...


دیگه از همه مسخره تر برام ، کارای مامان و بابا بود

حرفاشون

تلاششون


که چی ؟

از چی میخوان فرار کنن ؟


هممون یه روز میمیریم و تموم میشیم ...


آخ سرم ....

سرم ...

سرم .... 😖


نه ...

من اینهمه ندویدم که آخرش به اینجا برسم ... 😭

من میخواستم آیندم روشن باشه ... 


من اینهمه این از این کلاس به اون آموزشگاه نرفتم که به اینجا برسم ...


پس برای چی ۴ زبان خارجه رو یاد گرفته بودم؟؟


برای چی اینهمه فن و هنر و ...


داشتم منفجر میشدم ...

سرم داشت گیج میرفت ... 😭


چراغ سبز شد ...

با نهایت سرعت گاز میدادم و داد میزدم و گریه میکردم .... 😭


به خودم که اومدم دیدم جلو در خونه ی مرجانم ❗️

تن بی جونمو از ماشین بیرون کشیدم و رفتم سمت خونشون .

زنگو زدم و با باز شدن در رفتم بالا ...


مرجان با دیدنم رنگش پرید 😳

 

-چیشده ترنم !؟؟ 😨


-مرجان مشروب ...

فقط مشروب ... 🍷🍷🍷



بعد چند ساعت که به خودم اومدم دیدم سرم رو پای مرجانه و داره موهامو ناز میکنه !


- خوبی خوشگلم ؟ 💕

بهتر شدی ؟ 


- مرجان 😭


- دیگه گریه نکن دیگه ...

اگر حالت خراب نبود حتی یه قطره هم نمیذاشتم بخوری ...

حالا که خوردی ، باید خوب باشی 😉

باشه ؟


- از وقتی اون حرفا رو زدی دارم دیوونه میشم ... 😣

آخه مگه میشه ؟

اینهمه از زندگیمو گذاشتم برای پیشرفت

حالا توی بیشعور میگی همش کشک ؟؟؟


- چرا به من فحش میدی ؟ 😳

من که از همون اولش بهت میگفتم زیادی فعال نباش !


- یعنی من اشتباه میکردم !؟

نه ...

من نمیتونم ...

من بی هدف نمیتونم نفس بکشم ...

من مال تلاشم

مال پیشرفتم !


- پس چرا نمره های ترم پیشت افتضاح شد ؟؟

خانومِ پیشرفت و ترقی ! 😏

یه اتفاق کوچیک باعث شد تلاش چند سالتو به باد بدی !

الکی واسه من ادای دانشمندارو درنیار 😒


- اصلا تو دروغ میگی !

من بعد رفتن سعید اینجوری شدم !

ربطی به این مزخرفاتی که تو میگی نداره !


- زندگی ای که تنها امیدش یه پسر هرزه مثل سعید باشه ، مفتم گرونه ! 😒


- به تو چه اصلا ؟

من باید برم ، دیرم شده ... 


خداحافظی کردم و رفتم خونه


"محدثه افشاری"

  • نمایش : ۲۸۷۳
  • ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی