رمان او را - قسمت صد و سیزدهم :: از جنس خاک

از جنس خاک

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ

رمان او را - قسمت صد و سیزدهم

  • AMIR 181
  • دوشنبه ۷ آبان ۹۷
  • ۱۵:۵۵

🔹#او_را... (۱۱۳)



شماره زهرا رو گرفتم و منتظر شنیدن صداش شدم


- به به سلااااااممممم ترنم خودم !


- سلام عشششقم! چطوری خانوم !؟


- به خوبی شما ، ماهم خوبییییم !

آفتاب از کدوم طرف دراومده یاد ما افتادی؟؟


- ببخشیییید ، حق داری. درگیر درس و دانشگاهم. این ترم درسام خیلی سنگین شده!


- فدای سرت گلم،منم معذرت میخوام کم پیدا شدم

سرم یکم شلوغ بود این چندوقته !


-عههه!؟ مشغول چی؟!


- مشغول خبرای خوب خوب !! 😉


- مشکوک میزنیا زهراخانوم!! اینجوری نمیشه ، پاشو بیا ببینمت !


- امممم...راستش یکم کار داشتم. ولی...فدای سرت. دیدن تو مهم‌تره! کلی حرف دارم باهات!


- مرررسی گلی ، زود بیا که از فضولی مردم! 😀

کجا بریم حالا !؟


- نمیدونم. پارکی ، سینمایی ، جایی...

استخر خوبه!؟


- استخخخخر!؟ مگه تو استخرم میری!؟ 😳


- وا! دستت درد نکنه! مگه من چمه!؟ 😐


خندیدم 😂


- ببخشید ، خب من فکرمیکردم شماها فقط راه خونه تا مسجدو بلدین! عالیه. بریم.


رفتم خونه و ساکی که توش وسایل استخرم رو میذاشتم ، برداشتم ورفتم. سر ساعتی که باهم قرار داشتیم هم زهرا با همون لبخند همیشگی ، پیداش شد !


- وای مرسی زهرا! خیلی وقت بود بجز دانشگاه و جلسه و خونه مرجان ، جایی نرفته بودم!


- چرا؟؟


- خب...نمیدونم! همینجوری! تو خونه بیشتر احساس راحتی میکنم!


- اصلاً این کارو ادامه نده. برو بیرون ، فعالیت اجتماعی داشته باش. مشغول به کار باش...


من خیلی تو خونه بند نمیشم! تا جایی که بدونم مامان و بابام ناراحت نمیشن ، وقتم رو اینور و اونور میگذرونم .


- چه خوب! نمیدونم چرا فکر میکردم امثال شما همش میشینید تو خونه و از دم افسرده اید!


- افسرده عمه ی محترمته! 😊

من که از تو شنگول ترم والا! بعدم من اصلا از این بچه مثبت بازیا خوشم نمیاد!


آدم باید از فرصت‌هاش استفاده کنه. البته اگر تو خونه کار مفید و ضروری داشته باشم،که بیرون نمیرم. ولی در حال حاضر بیشتر کارم بیرون خونست ؛ اگر هم خونه باشم سعی میکنم بیکار نشینم .


حرفمون با ورود به استخر نصفه موند. احساس سرما کردم ، تمام بدنم رو بردم زیر آب تا زودتر به دما عادت کنم .


سرم رو که بیرون آوردم ، خبری از زهرا نبود !!


اطرافم دنبالش میگشتم که با صدای شیرجه ی یه نفر تو قسمت عمیق ، نظرم جلب شد. زهرا بود! 😳


به انرژی و شیطنتش خندم گرفت و از همونجا وارد قسمت عمیق استخر شدم .


بعد از چندبار مسابقه و بازی تو آب ، خسته به قسمت کم عمق برگشتیم ...


- خب چه خبرا؟ گفتی کلی حرف باهام داری!


- خدمت شما عرض کنم که کم کم باید آماده ی نی‌ناش‌ناش بشی !!


ابروم رو بالا انداختم و با تعجب نگاهش کردم !


با حالت مغرورانه ادامه داد 😎


- لطفاً یه لباس خوشگل برای خودت بخر! بالاخره ساقدوش عروس خانوم باید شیک و پیک باشه دیگه!! 😊️😌


یدفعه جیغ زدم و محکم بغلش کردم !


- زهراااا...جدی میگی؟؟ وای دیوونه!!! خیلی خوشحال شدم !! 😵😅


- هیسسسس! الان بشنون فکرمیکنن شوهرندیده‌ایم!!خلاصه ترنم خانوم ، آبجیت رفتنی شد!


دوباره با محبت و ذوق فراوون بغلش کردم


- زهرا نمیدونی چقدر خوشحال شدم! وای...خیلی ذوق دارم ☺


- الهی قربونت برم. ان شاءالله به زودی قسمت خودت بشه!


- من و شوهر؟ فکرکن بابام منو شوهر بده!!


خب حالا تعریف کن ببینم! طرف کیه؟ چیکارست؟


- طرف پسر باباشه و بنده ی خدا! میخواستی کی باشه؟؟


- اَه لوس نشو دیگه! 😕


- خیلی خب ، یه نفس عمیق بکش!! تو بیشتر از من ذوق داری!! آروم باش تا تعریف کنم.


- باشه باشه...من آرومم. خب حالا بگو.


- برادر یکی از دوستامه. یه چند وقتی هست که میان و میرن.


- چندوقته میان و میرن ، اونوقت تو الان داری به من میگی؟؟ نامرررررد!


- نه خب خیلی جدی نبود که بخوام بگم. یادته که میگفتم یکم سختگیرم.


- پس چجوری جدی شد؟؟


- خب آخه اولش فکرنمیکردم بخوام بهش بله بگم !


فکر نمیکردم مورد مناسبی باشه. آخه اصلا مذهبی نیست!!


- ها؟؟ پس چجوریه؟؟ چرا خب الان قبولش کردی؟


- اولش گفتم خودش ببینه به هم نمیخوریم ، میذاره میره! منم که همیشه دوست داشتم شوهرم یه پسر حسابی با خدا باشه! اما همچین خاستگاری نمیومد برام! هرکی بالاخره یه عیبی داشت.حتی اون مذهبیاشم،اونی که من میخواستم نبودن!


مثل ماست وارفتم !


همیشه انتظار داشتم زهرا زن یه پسر مثل سجاد بشه !


- خب چرا به این بله دادی پس؟؟


- از اونجایی که مامانم موفق نمیشد قانعم کنه ، با یه مشاوری صحبت کردم ، که اون بالاخره موفق شد!



"محدثه افشاری"

  • نمایش : ۳۹۰۸
  • فاطمه سادات داوری
    بازم مثل همیشه عالیست
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی